صحیفه سجادیه 5
صحیفه سجادیه 5
خیال ما کارمیکند ولی به محض اینکه اراده را برداریم، خیال هم از کار میافتد.
معصوم خودش را همینطور میبیند که اگر لحظهای عنایت حضرت حق قطع شود هیچ چیز باقی نمیماند. خداوند هر ارادهای در تقدیر امور دارد و همه چیز نزد خدا مقدار دارد. خدا برای هر چیز قدر و اندازه در نظر گرفته است. خداوند کارهایش را با ریاضیات انجام میدهد. تمام امور حساب شده است. فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره، الله خالق کل شیء، کل شیء عنده بمقدار، کل شیء احصیناه فی امام مبین، قد جعل الله لکل شیء
کل شیء که مخلوق خداست و ریاضی است، همهاش در امام هست. خداوند کل شیء را از امام خلق میکند. معصوم «علیهالسلام» میفرماید: ما ساخته خداییم و خلق، ساخته ما هستند. پس کل شیء غیر از حق تعالی محصور علم معصوم است. معصوم به همه چیز احاطه دارد، غیر از واجب الوجود بودن که مخصوص خداست، همه را معصومین «علیهمالسلام» دارند.
مشیت و اراده خدا در تقدیر همه امورش به شما نازل شده و هر ارادهای که خدا در مورد هر موجودی داشته باشد از بیت شما صادر میشود. هر موجودی، هر چیزی گیرش بیاید همه را غیر از خدا از معصوم «علیهمالسلام» میگیرد.
معصوم «علیهمالسلام» چون معرفتش بیشتر شده، خشیت و خوفش بیشتر است. فقط بندگان عالِم خدا از خداوند میترسند. در واقع اضافه مقولی است: عبادی من / اضافه اشراقی: صورت ذهنی من موجود مستقلی برای خودش نیست هر دو یکی هستند. اگر آن نباشد این هم نیست.
یک فرد زمانی پدر یکی محسوب میشود که طرف دیگر پسری وجود داشته باشد.خورشید نور را افاضه میکند و نور اصولاً در تمام وجود خورشید هیچ نیست.
کسی که همه حقیقتهایش ادعاست چگونه در ادعایش ادعا نداشته باشد. ما مستقل از خدا هیچ چیز نیستیم. معصومین «علیهمالسلام» خوف از اضافه اشراقیه داشتهاند. معصوم «علیهالسلام» هرچه داراییاش را میبیند خودش را مدیونتر میداند. خودش را ذلیلتر و خوارتر میبیند. ادراکی که از آن عظمت میکند بیشتر متوجه میشود که چهقدر به آن وجود نیازمند است. در نگاه به آسمان عظمت ماه و خورشید و منظومه شمسی و ستارهها و... همه را یکجا نگه داشته و دارد اداره میکند. یک اتم خالی از حضور خدا نیست. داخل همه اشیاء هست. به شکل رابطه نفس و بدن داخل بدن هست ولی قاطی نشده است. خارج هم هست به معنای اینکه بین آنها فاصله نیست. تمام اجزای عالم در محضر خدا حضور دارند.
اگر خداوند لحظهای اراده کند، همه اینها جمع میشود.
مثال: رابطه ما با صورت ذهنی، تصویر هست، حرم حضرت رضا «علیهالسلام» اما در ذره به ذره این تصور حضور داریم بدون اینکه چیزی از ما کم یا جدا شود. به محض رها کردن، عنایت و توجه برداشته میشود.
معصوم «علیهالسلام» میفرماید: دست از تملقات برنمیدارم. ما یک امتدادی داریم که گاهی در اثر حرکت الکترونها بهوجود میآید. جایی که پای ماده وسط نیست، دهر است که گذشته و آیندهاش باهم یکی است. الان گذشته و حال و آینده یک جا پیش ما حضور دارد. حتی وقتی ذکر میگوییم: اشتباهاً میگوییم: نشستهام و ذکر خدا را میگویم: ولی درواقع خود حق تعالی از زبان تو ذکر میگوید.
همه کمال برای حق تعالی است. من به چشم یار بینم یار را.
هر گناهکاری را دید خودش را از او آلودهتر ببیند. اگر جلوی معصیت نرود، خودش را مقروضتر میبیند.
مؤمن ذوب است در میل خانوادهاش. بهعنوان یک عبد خدا سعی میکند بفهمد که روز قیامت 1000 سال باید بایستد و در ایستگاه خانواده جواب دهد.
سید القوم خادمهم: بقیه بیشتر از او استفاده میکنند. لعنت بر کسی که بارش را روی دیگران میاندازد.
زندگی فطرتمدار با طبیعتمدار خیلی فرق میکند. پیامبر و امام حسن «علیهمالسلام» با همسران ملعونشان کنار میآمدند. ایشان خودشان را در مقامهای عالیهشان نمیبینند که به من شر میرسانند. به واسطه حقی که دارند از دیگران توقع دارند. ما خیلی، «من»، «نخوت» و «تکبر» داریم.
نگاه توحیدی یک معصوم با کودک نزدیکترین حالت است.
4 ماه اول: ادراک و شهود حقیقی دارد که ضعف محض است. ابراز میکند که بیچاره است، عرضه ندارم، توان ندارم از خودم پشهای را دور کنم.
5/3 ـ 5/2 سال: خودش را در مقابل پدر و مادر میبیند. «من» کودک شروع میشود، به آن هم احتیاج دارد، شخصیتسازی میکند. بعضی افراد در 3 سالگی میمانند و هیچ وقت نمیتواند بگوید: من کوتاهی کردم، غلط کردم، کسی که بیشتر مجرم است، طلبکارتر است. هیچوقت نمیخواهم از «من» جدا شوم، «انانیت» کار دست انسان میدهد. این قدر با حضورت دیگران را اذیت نکن، با تدین و تقوا همه را اذیت میکنی. همه کسانی که جلوی ائمه «علیهمالسلام» ایستادند به خاطر «من» مذهبیشان بود. امام زمان «علیهالسلام» را اذیت میکند. مظلومیت حضرت از پیامبر بیشتر است. چون مردم زمان پیامبر جاهل بودند ولی مردم الان میدانند. امام «رحمةالله علیه» فرمودند: خون دلی که پدر پیرتان از این طایفه خورده، از هیچ طایفه دیگری نخورده است. «من» آنها بزرگتر است.
گناهکار خودش را آلوده و مقصر میداند و هیچ در خود ندارد. ما با هزار تا «من» با خدا و امام زمان «علیهالسلام» حرف میزنیم. باید احساس بدهکاری بیشتری داشته باشیم. حاج ملاهادی سبزواری مدتی خادم مدرسه طلبهها میشود تا «من» خود را از بین ببرد. عمری در توهم کمالات زندگی میکنیم. لحظه مردن به ما میفهمانند که چهقدر در آلودگیهای با صورتهای مقدس بودهایم. هرقدر بار بیشتر میشود، لابشرطتر است.
کسی که کمالات توهمی دارد شرط زیاد دارد. فحشای باطنی بدتر از فحشای ظاهری است. (تکبر، حسادت، غیبت، زنا و قمار و شراب)
عجب برای کسی است که خودی سراغ دارد و خودش را میبیند.
معصوم خودش را همینطور میبیند که اگر لحظهای عنایت حضرت حق قطع شود هیچ چیز باقی نمیماند. خداوند هر ارادهای در تقدیر امور دارد و همه چیز نزد خدا مقدار دارد. خدا برای هر چیز قدر و اندازه در نظر گرفته است. خداوند کارهایش را با ریاضیات انجام میدهد. تمام امور حساب شده است. فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره، الله خالق کل شیء، کل شیء عنده بمقدار، کل شیء احصیناه فی امام مبین، قد جعل الله لکل شیء
کل شیء که مخلوق خداست و ریاضی است، همهاش در امام هست. خداوند کل شیء را از امام خلق میکند. معصوم «علیهالسلام» میفرماید: ما ساخته خداییم و خلق، ساخته ما هستند. پس کل شیء غیر از حق تعالی محصور علم معصوم است. معصوم به همه چیز احاطه دارد، غیر از واجب الوجود بودن که مخصوص خداست، همه را معصومین «علیهمالسلام» دارند.
مشیت و اراده خدا در تقدیر همه امورش به شما نازل شده و هر ارادهای که خدا در مورد هر موجودی داشته باشد از بیت شما صادر میشود. هر موجودی، هر چیزی گیرش بیاید همه را غیر از خدا از معصوم «علیهمالسلام» میگیرد.
معصوم «علیهمالسلام» چون معرفتش بیشتر شده، خشیت و خوفش بیشتر است. فقط بندگان عالِم خدا از خداوند میترسند. در واقع اضافه مقولی است: عبادی من / اضافه اشراقی: صورت ذهنی من موجود مستقلی برای خودش نیست هر دو یکی هستند. اگر آن نباشد این هم نیست.
یک فرد زمانی پدر یکی محسوب میشود که طرف دیگر پسری وجود داشته باشد.خورشید نور را افاضه میکند و نور اصولاً در تمام وجود خورشید هیچ نیست.
کسی که همه حقیقتهایش ادعاست چگونه در ادعایش ادعا نداشته باشد. ما مستقل از خدا هیچ چیز نیستیم. معصومین «علیهمالسلام» خوف از اضافه اشراقیه داشتهاند. معصوم «علیهالسلام» هرچه داراییاش را میبیند خودش را مدیونتر میداند. خودش را ذلیلتر و خوارتر میبیند. ادراکی که از آن عظمت میکند بیشتر متوجه میشود که چهقدر به آن وجود نیازمند است. در نگاه به آسمان عظمت ماه و خورشید و منظومه شمسی و ستارهها و... همه را یکجا نگه داشته و دارد اداره میکند. یک اتم خالی از حضور خدا نیست. داخل همه اشیاء هست. به شکل رابطه نفس و بدن داخل بدن هست ولی قاطی نشده است. خارج هم هست به معنای اینکه بین آنها فاصله نیست. تمام اجزای عالم در محضر خدا حضور دارند.
اگر خداوند لحظهای اراده کند، همه اینها جمع میشود.
مثال: رابطه ما با صورت ذهنی، تصویر هست، حرم حضرت رضا «علیهالسلام» اما در ذره به ذره این تصور حضور داریم بدون اینکه چیزی از ما کم یا جدا شود. به محض رها کردن، عنایت و توجه برداشته میشود.
معصوم «علیهالسلام» میفرماید: دست از تملقات برنمیدارم. ما یک امتدادی داریم که گاهی در اثر حرکت الکترونها بهوجود میآید. جایی که پای ماده وسط نیست، دهر است که گذشته و آیندهاش باهم یکی است. الان گذشته و حال و آینده یک جا پیش ما حضور دارد. حتی وقتی ذکر میگوییم: اشتباهاً میگوییم: نشستهام و ذکر خدا را میگویم: ولی درواقع خود حق تعالی از زبان تو ذکر میگوید.
همه کمال برای حق تعالی است. من به چشم یار بینم یار را.
هر گناهکاری را دید خودش را از او آلودهتر ببیند. اگر جلوی معصیت نرود، خودش را مقروضتر میبیند.
مؤمن ذوب است در میل خانوادهاش. بهعنوان یک عبد خدا سعی میکند بفهمد که روز قیامت 1000 سال باید بایستد و در ایستگاه خانواده جواب دهد.
سید القوم خادمهم: بقیه بیشتر از او استفاده میکنند. لعنت بر کسی که بارش را روی دیگران میاندازد.
زندگی فطرتمدار با طبیعتمدار خیلی فرق میکند. پیامبر و امام حسن «علیهمالسلام» با همسران ملعونشان کنار میآمدند. ایشان خودشان را در مقامهای عالیهشان نمیبینند که به من شر میرسانند. به واسطه حقی که دارند از دیگران توقع دارند. ما خیلی، «من»، «نخوت» و «تکبر» داریم.
نگاه توحیدی یک معصوم با کودک نزدیکترین حالت است.
4 ماه اول: ادراک و شهود حقیقی دارد که ضعف محض است. ابراز میکند که بیچاره است، عرضه ندارم، توان ندارم از خودم پشهای را دور کنم.
5/3 ـ 5/2 سال: خودش را در مقابل پدر و مادر میبیند. «من» کودک شروع میشود، به آن هم احتیاج دارد، شخصیتسازی میکند. بعضی افراد در 3 سالگی میمانند و هیچ وقت نمیتواند بگوید: من کوتاهی کردم، غلط کردم، کسی که بیشتر مجرم است، طلبکارتر است. هیچوقت نمیخواهم از «من» جدا شوم، «انانیت» کار دست انسان میدهد. این قدر با حضورت دیگران را اذیت نکن، با تدین و تقوا همه را اذیت میکنی. همه کسانی که جلوی ائمه «علیهمالسلام» ایستادند به خاطر «من» مذهبیشان بود. امام زمان «علیهالسلام» را اذیت میکند. مظلومیت حضرت از پیامبر بیشتر است. چون مردم زمان پیامبر جاهل بودند ولی مردم الان میدانند. امام «رحمةالله علیه» فرمودند: خون دلی که پدر پیرتان از این طایفه خورده، از هیچ طایفه دیگری نخورده است. «من» آنها بزرگتر است.
گناهکار خودش را آلوده و مقصر میداند و هیچ در خود ندارد. ما با هزار تا «من» با خدا و امام زمان «علیهالسلام» حرف میزنیم. باید احساس بدهکاری بیشتری داشته باشیم. حاج ملاهادی سبزواری مدتی خادم مدرسه طلبهها میشود تا «من» خود را از بین ببرد. عمری در توهم کمالات زندگی میکنیم. لحظه مردن به ما میفهمانند که چهقدر در آلودگیهای با صورتهای مقدس بودهایم. هرقدر بار بیشتر میشود، لابشرطتر است.
کسی که کمالات توهمی دارد شرط زیاد دارد. فحشای باطنی بدتر از فحشای ظاهری است. (تکبر، حسادت، غیبت، زنا و قمار و شراب)
عجب برای کسی است که خودی سراغ دارد و خودش را میبیند.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹ ساعت 4:58 توسط محمدرضا
|