صحیفه سجادیه 15

 
امام سجاد «عليه‌السلام»، حمد را به جا مي‌آورند؛ سپاس ويژه خداوندي است كه اگر معرفت شكر را به بندگانش نمي‌داد، بندگانش هرگز نمي‌توانستند در حد و شكل انساني زندگي كنند. حضرت در اين فراز قصد دارند يك هندسه جديد از انسان و موجودات عالم به ما بدهد. در اصل مي‌خواهند ما را مسلح به فرمول‌هاي جديد كنند كه با آن قواعد مي‌توانيم موجودات و خودمان و انسان‌هاي ديگر را ارزيابي كنيم.
اينكه من بتوانم ببينم كه خداوند تبارك و تعالي، من و همه موجودات را خلق كرده و نعمت‌هاي بيشمار، منت‌ها و نعمت‌هاي پي در پي كه تندتند ظاهر و متجلي مي‌شوند، عطا فرموده است، با زماني كه نبينم، حضرت مي‌فرمايند: در دو حد زندگي قرار داري. اگر توانستي ببيني، مثل بچه‌اي هستي كه لطف و زحمات پدر و مادر را مي‌بيند و آنها را رازق و مربي خودش مي‌داند و مي‌فهمد كه عاشقانه، بدون منت و بي‌دريغ تلاش مي‌كنند كه سعادت او را تأمين كنند. فرزندي كه پدر و مادرش را اين‌گونه ببيند و دائماً از الطاف آنها تشكر مي‌كند، با بچه‌اي كه به هيچ‌وجه اين زحمات پدر و مادر را نبيند و هميشه طلبكار باشد، خيلي فرق مي‌كند. يكي بينا و بامعرفت است و بيشتر از ديگري كه ناسپاس و طلبكار است، خدمت به والدين مي‌كند و در عين حال محبت‌ها و لططف والدين را مي‌بيند. اما او كه كور و بي‌معرفت است،، هيچ كار خيري انجام نمي‌دهد و يكسره طلبكار است.
آدم‌ها هم در برخورد با خداوند تبارك و تعالي و فهم و قضاوتشان در مورد خداوند و رابطه‌اي كه برقرار مي‌كنند، در يكي از اين دو حد هستند.
الحمدلله الاول...؛ اگر حمدي صورت مي‌گيرد، حتماً متعلًّق دارد. اين حمد امام به معرفت برمي‌گردد. يعني خدايا من تو را به خاطر اينكه اين معرفت را نصيبم كردي شكر مي‌كنم. درواقع حضرت قبل از اينكه مبنا را بدهد، خودش مبنا را اجرا كرده است. يعني خدايا من خيلي خوشبخت و راضي هستم از اينكه در هر لحظه با نعمت‌هاي جديدي از طرف تو روبه‌رو هستم كه مي‌تواند نباشد. اگر الان مي‌تواني آب بخوري، آيا فكر مي‌كني بعداً هم بتواني؟ خيلي از نعمت‌ها بوده كه قبلاً مبتلا بودي و نمي‌توانستي بهره‌برداري كني.
اينجا حضرت در نظر دارد تصويري از باطن حقيقي و برزخي به شما بدهد. ايشان براي اولين بار تعريف يك انسان يا حيوان ناطق را به هم مي‌زند. همه حيوانات ناطق و سخنگو هستند. پس منظور از ناطق، سخنگو نيست. بلكه ناطق را به معناي شعور و تعقل معنا كردند. يعني كشف قوانين رياضي عالم و فرمول‌هاي آن و مطابق آنها عمل كردن.
همه دانشمنداني كه در علوم مختلف تعقل مي‌كنند، به معناي حقيقي انسان نيستند، بلكه يك حيوان عاقل هستند. امام فصل را عوض مي‌كند. الانسان حيوان ناطق؛ انسان موضوع است و حيوانِ ناطق، تعريفش است. حيوان در منطق، جنس است. انسان از جنس حيوانات است كه فصل مميز آن از بقيه حيوانات، نطق اوست. پس يك جنس دارد و يك فصل. حضرت اين را به هم مي‌زند و مي‌فرمايد: فصل انسان، ناطق بودن نيست. در قرآن بعضي از علماء مورد لعن قرار گرفتند. در احاديث نبوي هم آمده است كه جاي اينها در جهنم است. اگر انسان بودند كه سر از جهنم درنمي‌آوردند. حضرت مي‌فرمايند: الانسانُ حيوانٌ شاكر. اگر انسان به معرفت حمد الهي رسيد و خدا را به همه نعمت‌هاي مننه المتتابعه و نعمه المتظاهره خدا را ديد، انسان است. در غير اين صورت انسان نيست. سال‌ها طول مي‌كشد كه انسان به اين رمز برسد كه؛ زماني باطنش انساني است كه شاكر باشد. او دارد از حد بهيميت خارج و به حد انسانيت مي‌رسد.
سپاس خداي را كه اگر معرفت شكر نعم خود را كه پيوسته بر بندگان نازل است و يكي پس از ديگري به ظهور مي‌پيوندد را منع مي‌نمود، بندگان در نعمت‌هاي او تصرف فراوان مي‌كردند و به توسعه زندگي خويش مي‌پرداختند و شكر او را به جاي نمي‌آوردند. يعني هر روز سطح برخورداري خودشان را از رزق او افزايش مي‌دادند. اگر اين‌طور شدند، در حد بهيميت هستند. خيلي‌ها هستند كه اصلاً خدا را نمي‌بينند و نمي‌فهمند كه چه كسي دارد به آنها نعمت مي‌دهد. زماني هم كه راجع به خدا صحبت مي‌كنيم، فقط از خدا و معصوم طلبكارند.
آيا خداوند به شكر ما نياز دارد؟ قاعده اينجاست كه چرا اين را حد قرار دادند؟
بستگي دارد كه افراد در توسعه رزق، چه چيزي را رزق در نظر بگيرند. اگر در كمالات جمادي يا حيواني ببينند و خدا را شكر كنند، در حقيقت خدا را به اين كمالات شكر نموده‌اند و به محض از دست دادن يكي از اينها، رابطه‌شان با خدا خراب مي‌شود. چون خودشان را با خدا به‌عنوان يك انسان طرف نمي‌دانند و تا آخر عمر به‌عنوان يك حيوان نمازخوان هستند. چون خودش را حيوان معنا كرده، خدا را هم در همين راستا مي‌بيند. لذا ميزان رضايت يا عدم رضايت او از خدا تابع ميزان بهره‌مندي او از كمالات جمادي، نباتي و حيواني است. اگر تشكر مي‌كند، براي ارضاي خواسته‌هاي حيواني اوست. اين حد بهيميه است. حد انساني زماني است كه انسان به‌عنوان يك انسان فعال مي‌شود و شروع مي‌كند به خواهش‌هاي انساني. يعني اول كودك عزيز روان شروع به تغذيه مي‌كند، كم‌كم رشد مي‌كند و به بلوغ مي‌رسد و نهايتاً عاشق مي‌شود و آن هم عاشق خود خدا. يعني خود خدا و رابطه گرم و صميمي با خدا برايش موضوعيت دارد. براي اينكه خداوند امكانات خلوت و هم‌آغوشي را فراهم كرده است، شكر مي‌كند. مثل امام كاظم «عليه‌السلام» كه به خدا عرض مي‌كند: خدايا سال‌هاست كه جاي دنجي مي‌خواستم. حال من و توايم، با هيچ‌كس ديگري كاري ندارم. حمد ايشان حمد انساني است.
امام صادق «عليه‌السلام» بعد از دست دادن فرزندشان شكر مي‌گويد؛ الحمدلله، سبحان الذي يقتل اولادنا و لانزاد له الا حباً. حمد و تسبيح ايشان هم انساني است. چون خدا را به خاطر فرزند و خانواده‌اش دوست ندارد. خود خدا از همه نعمت‌ها برايشان ارزشمندتر است. خودش بهشت اوست.
بايد ببينيم زماني كه امور دنيايي را به من داده، بيشتر خدا را شكر كردم يا زماني كه يك امر مربوط به رابطه من و خودش را فراهم كرده است.
اين‌قدر غصه‌دار كمالات جمادي و نباتي و حيواني هستم كه هرچه خودش را به من مي‌دهد، شاد نمي‌شوم. خداوند هزاران مانع را از سر راه ما برداشته و نصيب ما كرده تا سر كلاس بنشينيم و بفهميم.
در روايت داريم: در بهشت، خيلي‌ها طول مي‌كشد بفهمند كه اين بهشت حيواني است يا انساني؟
حضرت علي «عليه‌السلام» مي‌فرمايند: من اصلاً حاضر نبودم در بچگي مي‌مردم و بهشت مي‌رفتم تا اينكه باشم و خدا را بشناسم.
حضرت امام سجاد «عليه‌السلام» كه مظهر علم خداست، در قالب دعا به ما آموزش دادند و فرمودند: انسان حيوان ناطق نيست، حيوان شاكر است. كسي مي‌فهمد در چه بهشتي نشسته كه قبل از ورود به كلاس گوش حيواني‌اش را ببندد و با گوش انساني بشنود.
آيا خداوند محتاج شكر است يا ما محتاج ديدن خدا و نعمت‌هايش و شكر نعمت‌هايش هستيم؟
بعضي با داشتن توان شاكر بودن مثل چهارپايان زندگي مي‌كنند، حتي پست‌تر از حيوانات.
بدون شك امتياز انسان بر ساير موجودات عالم به شعور و ادراك و حسن انتخاب و تكليف‌پذيري اوست تا در طاعت حضرت حق كوشيده و به معرفت او كه غايت و نتيجه خلقت انسان است، دست يابد...
خداوند انسان را انتخاب كرده كه ببيند و شكر كند. اگر كسي توانست بگويد الحمدلله و از اينكه گفته الحمدلله شاد شود و بفهمد كه خدا چه چيز بزرگ و عظيمي به او داده، باطن انساني دارد. عشق ياد گرفتني نيست. عشق، دغدغه‌اي شخصي است. نمي‌شود يك نفر را عاشق كرد. بايد در دلت باشد. اين بايد جزو باورهاي شخصي خودت باشد. يعني خدايا من در ميان نعمت‌هايت، حمد را انتخاب مي‌كنم.
هميشه قبل از اينكه دست به انتخاب يا ارتباطي بزنيد، اول ببينيد اگر مزاحم حمد شماست، بدانيد كه شما را از بهشت بيرون مي‌كند.
اين فراز، آخرين فراز در جا افتادن اصل بحث است. درست است ارتقا پيدا مي‌كنيم و بالاتر مي‌رويم، اما درواقع يك سرازيري است. يعني روي غلتك افتادن.
از فراز هفتم درهاي زيادي از معارف انساني و شكل‌هاي انساني به روي ما باز مي‌شود. ياد مي‌گيريد كه به‌عنوان يك انسان چه‌طور ببينيد و شاكر باشيد. يك چشمه خيلي خيلي كوچك را امام سجاد «عليه‌السلام» به ما ياد داد كه تو زماني آدم هستي كه نعمت‌هاي بي‌شمار خدا را ببيني و بعد شكر كني. اين مسئله بايد براي شما باور شود. زماني از حد بهيميت خارج مي‌شويد كه شكر از نهاد شما بيرون بيايد. فقط شكر كردن ما را از حد حيواني خارج نمي‌كند. اگر به اينجا رسيديد كه نوازشت كرده، شكر كن. اگر از نعمت حمد شاد شدي و تشكر كردي، حد انساني داري.
خوشا به حال بنده‌اي كه خداوند به دلش نگاه كند، ببيند كه او خدا را مي‌بيند و خدا را به خاطر نعمت‌هايش (جمادي، نباتي، حيواني و بالاتر از آن نعمت‌هاي انساني) از صميم قلب شكر مي‌كند.